داداشم داره به مامانم کمک میکنه که غذا درست کنن...
جو گیر شده بود در حد گوگل...
داداشم:مامان چند قاشق برنج بریزم تو قابلمه بپزه؟؟؟...
حالا به نظر شما کجای دنیا "قاشق"واحد اندازه گیری برنج برای پختنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من و مامانم داشتیم از خنده میمردیم ولی داداشم نمیدونست به چی میخندیم برا همین قهرکرد رفت...
..
.
.
.
رو تختم نشسته بودم بدجور دلم گرفته بود...
گیتارمو گذاشته بودم پایین تخت مامانم اومد دید حالم بده...به "گیتارم" اشاره کردو
مامانم:(توجه کنید)بلند شو این قدر نخواب پاشو با این "پیانو" یکم "فلوت" بزن....!
منم فک کنم دل و رودم از خنده پاره شد...مامانم از من بیشتر خندید
.
.
.
بسه دیگه شما هم اگه تا حالا سوتی دادین همینجا ادامه مطلب بگین تا ماهام فیض ببریم...
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.